اربعین که میآید، جاده عشق دوباره هموار میشود و قرارگاههای عاشقی که قدم به قدم منزلگاه دلدادگانی است برای رسیدن به کوی دوست و بی غلّوغش آنچه دارند برای زائران سرور و سالار شهیدان در طبق اخلاص میگذارند.
در میان هیاهوی زندگی روزمره و شلوغی کار انگار به این قرارگاه عاشقی دعوت شده بودم، نه برای زیارت، بلکه رفتن در بین عاشقانی که گذر زمان برایشان معنا ندارد و خادمی زائران کربلا پیشهشان شده است.
مشتاق بودم قلم و قدمی بزنم با موکبداران "سید الشهدا" که مردانگی، آزادگی، فتوت و جوانمردی را از مولایشان ابوالفضل العباس(ع) فرا گرفته بودند و من غرق در شوریدگی و دلدادگی آنان...
پرچمها و بنرهایی برافراشته از خوشامدگویی و راهنمایی زائران و عشق و ارادت به اباعبدالله الحسین(ع) که در حوالی جامع براثا برپا شده بود تا اسپند دود، اجاقهای برافروخته با کتریهایی جوشان و چای دم کرده با هل و گلاب و دارچین و آمد و شُدهایی که با دلدادگی عجین بود و من باز هم مبهوت این شوریدگی بودم و گذر زمانی که از حرکت ایستاده بود.
مهمان قطعهای از بهشت بودم، بهشتی که ذکرها، نفسها و حتی آمدن و رفتنها و اشکها و خندهها عبادت است، اینجا عینِ کربلاست و زائرانی که زُوّار ۶ گوشه قبر امام حسین(ع) و علمدار کربلا هستند و من همچنان مبهوت این دلباختگی...
دست به قلم برمیدارم، از زهرای ۱۰ساله مینویسم که همراه خانوادهاش از اراک برای خدمت به زائران اربعین به موکب "سیدالشهداء" آمده بودند، عاشقانه با روسری سفید کلیپس زدهاش و با قامت کوچکش در کنار مادرش روی چهارپایهای ایستاده و تلاش میکند لقمهای نان یا فتیر دست زائران بدهد تا گرسنه نروند، بدون اینکه حرفی بزنم، خودم را وسط صف جا دادم و از زهرا خواستم در تقسیم فتیرها من را نیز سهیم کند.
دستش خیلی تند بود، انگار سالها خادمی میکند، چشمم میان رفت و آمدهای تند دستانش بازی میخورد، گفت خاله زود باش زائران منتظرند و لبخندی زد و و رفتیم سراغ سینی فتیر دیگر، شروع کردم به گپوگفت با زهرا، پدر و مادرش را نشانم داد که لحظهای در خدمت به زائران درنگ نمیکردند و زهرا که لابلای خادمی به عاشقان امام حسین(ع)، گفت: دعا میکند همه آرزومندان به پیاده روی اربعین ،راهی سرزمین عشق شوند.
آشپزخانه موکب همهاش صفا و صمیمیت بود از خادمانی که بیش از ۱۵ روز خانه و زندگیشان را به عشق اباعبدالله الحسین(ع) و خادمی زائرانش رها کرده بودند و در تکاپو برای آماده کردن شام و ناهار برای زائران اربعین بودند، قصه عشق و عاشقی اینجا تمامی ندارد، دل کندن از نان و روایتهای پس پرده برکت نان دلباختهای که گرمای وجودشان به گرمای عشق حسین(ع) پیوند خورده بود و زبان من از وصف آن قاصر.
راهم را به سمت دیگر قرارگاه عاشقی اربعین در موکب سید الشهدا کج کردم تا سوژهای دیگر برای گزارشم در قاب نگاهم حک کنم، وارد حیاط موکب شدم شور و حالی وصفناشدنی در جریان بود و یک آن گردباد شدیدی که کمانه کرد و برق موکب برای لحظهای قطع شد.
حجتالاسلام "مرتضی ابراهیمی " که به موکب سید الشهداء آمده بود، به گفته خودش قرار بود خانواده را بگذارد و برود کربلا، اما انگار قسمت بوده اینجا و در جامع براثا خدمت کند.
اگر از شکلگیری موکب سید الشهدا از سال ۱۳۹۴ و اینکه از هیچ دستگاه دولتی کمک نمیگیرد و تمام کمکهای نقدی و غیرنقدی آن از سوی مردم و خیران تامین میشود، بگذریم، حجت الاسلام ابراهیمی افتخار میکند که موکب امروز آنچنان بزرگ شده که میتواند روزانه بین دو تا سه هزار وعده غذایی پخت و توزیع کند.
وی امیدوار است: این عرق ریختنهای خادمان موکب موجب آبرو دادن و دستگیری آنان در قیامت نزد مولایشان امام حسین(ع) و ابوالفضل العباس(ع) شود
به گفته حجت الاسلام ابراهیمی؛ فعالیتهای موکب سیدالشهداء از ۱۰ روز قبل از اربعین شروع شده و تا یک روز بعد از اربعین ادامه دارد و زائران اربعین با یک بار عبور از این مسیر و توقف در این موکب، مهمان سالهای بعد این موکب میشوند، حتی از استان خراسان رضوی زائرانی داریم که رکاب زنان راه را طی میکنند تا اربعین در کربلا باشند و شبی در موکب سیدالشهداء اتراق می کنند .
هیچ زائری از موکب سید الشهداء ناراضی نمیرود، دستاندرکاران موکب هر آنچه توان داشتند برای پذیرایی از زائران اربعین آماده کرده بودند، از روحانی گرفته تا پیرمرد ریش سفید یا دختر بچه ۱۰ سالهای که کفشهای زائران را جفت میکرد و سقای موکب که اجازه نمیداد حتی یک نفر در اوج گرمای مرداد، تشنه بیرون برود و عاشقانههایی برای امام حسین(ع) که قدر و قیمت نداشت.
آن سو حجتالاسلام "دهقانی" که با لباس روحانیت دوش به دوش خادمان موکب خدمت رسانی میکرد ، ابایی نداشت و از جان و دل تلاش میکرد تا کاری بر زمین نماند.
حجت الاسلام دهقانی در کنار کمک به خادمان ،دوربین به دست گرفته و تمام لحظات موکب را به قاب تصویر می کشد و مراجعه و توقف بالای زائران در این موکب را جای شادمانی و خوشحالی میداند و میگوید: اینجا همه چیز برای خدا، خدمت به خلق و عشق حسین(ع) است و همه به هم احترام میگذراند و کسی به کسی دستور نمیدهد، خادمی اینجا معامله با ارباب کربلا است و فقط باید مشمول نگاه آقا شوی.
این تنها گوشهای از عشق و ارادت مردم استان مرکزی به سرور و سالارشان اباعبدالله الحسین(ع) است که در گوشهای از شهر کاظمین و در جامع براثا خودنمایی میکند و پایان بخش این قرارگاه عاشقی، پذیرایی از چای آتیشی معطر به هل و گلاب توسط خادم محاسن سفید چایخانه است که با نظم و ترتیب خاصی، در پذیرایی از زائران درنگ نمیکند و ارزو می کند نامه نوکری اش به دست ارباب امضاء شود و در پایان عکس یادگاری خادمان موکب "سید الشهداء" که عاشقی و دلدادگی به اباعبدالله الحسین(ع) در نگاه تک تک آنان پیداست.